از شهود ملکوتی تا ظهور مهدوی


شهود و علم شهودی در فرهنگ قرآنی اسلامی به معنای آن است که شخص همان گونه که نسبت به خود و احساسات و عواطف و دردها و شادی های خویش آگاهی و دانش دارد نسبت به امور بیرونی و آفاقی نیز همان گونه آگاهی و دانش دارد. این همان گونه به معنای همسانی است. به سخنی دیگر علم و دانش شخص به آفاق و اموری بیرونی هماند علم و دانش وی به خود و نفس است. این گونه است که علم حضرت ابراهیم (ع) به امور و ملکوت و باطن آفاقی همانند علم و دانش وی به خود و دردها و غم ها و شادی هایش است. از این رو هنگامی که در رویا به وی می گویند که فرزند خویش را می بایست قربانی کند از آگاهی کامل و شهودی برخوردار بود و همه چیز را آن چنان که خود می خواست می دید و هیچ آه و ناله و سوز و گداز و اعتراض نداشت. کسی که از شهود برخوردار است و علم به ملکوت دارد در مقامی نیست که چرا کند؟ زیرا چرایی برای او لغو و بیهوده و بی معناست. هنگامی که خورشید را به عیان می نگرد دیگر از خورشید پرسیدن و ظهور و بروز آن سوال کردن لغو و بیهوده است.
انسان نمی بایست به نعمتی شاد گردد و یا از دست رفتن نعمتی اندوهگین شود؛ زیرا نعمت هر چند بزرگ و مهم باشد تا به درستی از آن بهره گرفته نشود نقمت است . اگر به کسی نعمتی داده می شود می بایست با به کارگیری و بهره مند درست از آن در راستای تکامل و کامل خود و جامعه انسانی شکر نعمت گزارد. از این رو از هر نعمتی دو پرسش می کنند که از کجا آورده ای و در کجا هزینه و خرج کرده ای؟ کسی که نعمتی به وی داده می شود همواره تا زمانی که نعمت هست می بایست هوشیار و بیدار باشد تا خدای نکرده در راه بد استفاده نشود و یا نکند. به بنی اسرائیل نعمت های بسیاری داده شده بود ولی آنان با ناسپاسی و عدم استفاده درست و یا نابه جا گرفتار غضب الهی شده اند و قرآن بر ایشان خشم گرفت و خشم بر خشم را خریدند. کسی خشمی را می خرد ولی ایشان خشم بر خشم را خریدند. بنابراین نمی بایست با هر نعمتی بر این باور بود که خداوند به من اکرام کرده است: قد اکرمن و یا با هر از دست دادن نعمتی نمی بایست گفت که خداوند به من اهانت و توهین کرده است و مرا خوار داشته است: قد اهانن ( سوره فجر) بلکه نه آن نعمت اکرام و بزرگداشت توست و نه آن گرفتن نعمت به مفهوم و معنای خوارکردن است. اگر به او نعمتی می دهد می بایست از همه آن پاسخ دهد. اگر خانه ای هزار متر مربع بسازد و بگوید : هذا من فضل ربی گمان نبرید که این فضل است بلکه این آزمون است که نادانسته خود را گرفتار کرده است و از وی بازخواست خواهد شد که تو به این همه فضای اضافی نیاز داشتی تا هزار متری بسازی و بگویی هذا من فضل ربی و این را فضل پروردگارت برشماری ؟ این ها چه آن نعمت و چه آن به ظاهر نقمت همه آزمون و ابتلای الهی است. فضل وقتی است که به درستی از نعمت بهره برید و به حکم : حق للسائل و المحروم ( سوره ق) حق و حقوق صاحبان حق را بدهد و به دیگران کمک کند.
صاحب عصر و زمان (عج) به حکم ولی الله الاعظم و خلیفه الله در همه جا حاضر است و هرگز به این معنا غایب نیست. او در حال حضور خویش همه را بهره می دهد. از زمانی که ایشان زاد شد و ولایت و امامت را در پنج سالگی به عهده گرفت تا کنون حضور داشته و به حکم ربوبیت و پروردگاری طولی بر همه هستی در راستای تکامل آنان کمک و یاری می رساند. از این رو ایشان هرگز غایب در برابر حاضر نبوده اند. اگر برای ایشان غیبتی است دربرابر ظهور است. به این معنا که همواره حاضر است ولی ظهوری ندارد نه این حضوری نداشته باشد. آن که حاضر است اوست و آن که انتظار ظهور او می رود اوست. غیب ایشان در برابر ظهور ایشان است نه غیب در برابر حضور. از این روست که هم چون خورشیدی در پس ابر به همه روشنایی می دهد و همگان از وجودش بهره می برند. از زمانی که ولایت یافت عصر صاحب الزمان (عج) آغاز شد و از آن زمان مردمان به برکت وجودی ایشان رشد و تعالی خویش را شروع کرده اند. این گونه است که در عصر ایشان این همه پیشرفت و تعالی در جوامع بشری رخ نموده است.
زمان ظهور ایشان که حضور ایشان را ظهوری همراه خواهد بود و از پرده غیب بیرون می آید و چشمان همگان به جمال ایشان می افتد ، زمانی است که ظلم و جور همه جا را فرا می گیرد: مئلت الارض ظلما و جورا؛ در این زمان جور حاکمان و سلطه گران زیاد می شود و ظلم و بی عدالتی و بیداد قدرتمندان فزونی می یابد. این بدان معنا نیست که در عصر پیش از ظهور گناه زیاد می شود. گفته نشده است که در آن زمان گناه زیاد می شود بلکه گفته شده است که ظلم وجور زیاد می شود که ظلم و جور به ویژه دومی ارتباط تنگاتنگی با دولت ها و حکومت ها دارد. بنابراین پیش از ظهور آن چه فراوان است ظلم و جور است نه گناه . در این دوره است که مردم از ظلم و جور خسته می شوند و خواهان عدالت می گردند. تا انسان از ظلم و جور خسته نشود که : لیقوم الناس بالقسط انجام می شود. در این آیات گفته شده است که مردمان به قسط و عدالت قیام می کنند و آن را بر پا می دارند . به این معنا که تا مردم نخواهند در هیچ جامعه ای عدالت نمی تواند تحقق یابد. عدالت امری نیست که بتوان از بالا با دستور و حکم و فرمانی اجرا کرد؛ عدالت امری است که می بایست از میان مردم برخیزد و مردم می بایست آن را بر پا دارند. از این روست که مردم خسته از ظلم و جور دولت ها خود قیام می کنند و خواهان عدالت و ظهور کسی می شوند که این عدالت را به نام مردم تنها مدیریت کند. بنابراین صاحب الزمان (عج) مدیریت کننده عدالت است و آن که عدالت را بر پا می دارد مردمان هستند.
این چهار نکته را دخترم خواست و نوشتم. باشد که بینش و نگرش وی به این مسایل مهم تغییر یابد و حق را چنان که قرآن گفته بشناسد و بیابد و برای آن قیام کند.

ايجاد مركز ترجمه‌های قرآن

ترجمه‌های قرآن در ترازوی نقد/19
سردبير نشريه «نبأ»: ايجاد مركز ترجمه‌های قرآن از تحريف تفاسير قرآن جلوگيری می‌كند

گروه ادب: ايجاد مركزی برای ترجمه‌های قرآن می‌تواند ترجمه‌ها را با مبانی اجتهادی مطابقت دهد و نگذارد ترجمه‌ها و تفاسير، خلاف حقايق قرآن در جامعه پخش شود.

خليل منصوری پژوهشگر و مؤلف كتاب «ايمان در قرآن»

«خليل منصوری» پژوهشگر و مؤلف كتاب «ايمان در قرآن» در گفت‌وگو با خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) با بيان اين مطلب گفت: اصولاً تحريف چنان‌كه قرآن درباره يهوديان گفته است در ترجمه و تفسير اتفاق می‌افتد نه در تصحيف. حتی می‌گويند كه در تورات آن‌گونه تصحيفی انجام نشده و آن چه اتفاق افتاده تحريف است كه در معانی رخ می‌دهد.

وی ايجاد مركزی برای ترجمه‌های قرآنی را يكی از راه‌های جلوگيری از ترجمه‌های نادرست از قرآن كريم دانست و افزود: اين مترجمان و مفسران هستند كه مفاهيم قرآن را به مردم منتقل می‌كنند. حال اگر ترجمه و تفسيری از قرآن صورت پذيرد كه با حقايق قرآنی متضاد باشد، ايجاد نهاد و مركزی به عنوان مكانی برای امر به معروف و نهی از منكر می‌تواند جلوی اين عمل را بگيرد و از تحريف محتوا و معنا باز دارد.

سردبير نشريه قرآنی «نبأ» ادامه داد: بی‌گمان دشمن ممكن است قرآن را تصحيف نكند، ولی به حتم در تحريف آن از راه ترجمه و تفسير می‌كوشد و اين نيازمند هشياری و ايجاد مركز كنترل و ارزيابی است.

مؤلف كتاب «آرامش در قرآن» ايجاد مركزی برای ارزيابی ترجمه‌های قرآن را الزامی خواند و تأكيد كرد: همان‌گونه كه برای كنترل، ارزيابی، نگارش و كتابت قرآن مركز و سازمانی ايجاد شده است، بايد مركز و سازمانی مستقل و يا در سازمان دارالقرآن‌الكريم ايجاد شود تا ترجمه‌ها را كنترل كند.

منصوری با اشاره به انواع ترجمه‌های قرآن يادآوری كرد: ترجمه‌ها انواع و اقسام زيادی دارد كه برخی از ترجمه‌ها را بايد وفادار به الفاظ دانست. در اين ترجمه‌ها شخص تلاش می‌كند معنايی را كه از يك لفظ فهميده منتقل كند و شايد اين معنا آن چنان‌كه بايد نتواند همه مفاهيم آن را لفظ يا متن را منتقل كند و بيشتر ترجمه‌های تحت‌الفظی اين‌گونه هستند كه وفادار به يك معنای لفظ هستند.

به اعتقاد اين پژوهشگر ترجمه‌های تفسيری هم ترجمه نيستند بلكه خلاصه تفسير هستند و آن هم با توجه به فهم مترجم و استعدادها و ظرفيت‌هايش انجام می‌شود و كاستی‌های خودش را دارد.

لزوم‌ايجاد‌مركزی‌برای‌ترجمه‌های‌قرآن
همان‌گونه كه برای كنترل، ارزيابی، نگارش و كتابت قرآن مركز و سازمانی ايجاد شده است، بايد مركز و سازمانی مستقل و يا در سازمان دارالقرآن‌الكريم ايجاد شود تا ترجمه‌ها را كنترل كند

وی ادامه داد: ما نبايد اميد آن را داشته باشيم كه كسی بيايد ترجمه كامل از قرآن ارايه دهد؛ بلكه تنها اميد به آن است كه خلاف مفاهيم قرآنی عمل نكند. قرآن حتی در الفاظ خويش كه كلام الهی محسوب می‌شود به گونه‌ای است كه قابليت ترجمه را ندارد و حتی تفاسير، ناتوان از ارايه معانی و مفاهيم بی‌پايان آن هستند.

منصوری در پايان ترجمه‌های كنونی قرآن را تنها انتقال بخشی از مفاهيم قرآن برشمرد و عنوان كرد: آن‌چه هم‌اكنون در ترجمه قرآن اتفاق می‌افتد بيان بخشی از مفاهيم و معانی است كه انتقال می‌يابد و خواننده زبان فارسی با آن آشنا می‌شود؛ زيرا حتی كسانی كه زبان عربی زبان مادری آن‌ها هست نمی‌توانند مدعی شوند كه قرآن را می‌فهمند و با خوانش آن به همه پيام‌ها و مفاهيم آن دست می‌يابند، حال چه برسد كه كسی بخواهد به اين مفاهيم و معانی طريق يك مترجم انسانی برسد كه بدبختانه در بيشتر موارد حتی مجتهد و مفسر نيستند و بدبختانه‌تر آن‌كه حتی با زبان فارسی آشنايی كافی ندارند.
قسمت نخست اين گفت‌وگو را اينجا بخوانيد

نقد علمی ترجمه

سهشنبه ۶ آذر -۵۱۴ ۱۲:۵۳ شماره‌ خبر : 194981
ترجمه‌های قرآن در ترازوی نقد/18
مؤلف «ايمان در قرآن»: نقد علمی ترجمه‌های قرآن نيازمند بازتعريف است

گروه ادب: نقد علمی در ترجمه‌های قرآن را بايد بازتعريف كرد و مشوق نخبگان و نويسندگان شد تا نقد را ابزار تكاملی بدانند.

خليل منصوری» قرآن‌پژوه و مؤلف كتاب ايمان در قرآن

«خليل منصوری» قرآن‌پژوه در گفت‌وگو با خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) درباره فضای نقادی در ترجمه‌های قرآن گفت: نقد در همه حوزه‌ها در ايران از بيماری رنج می‌برد، به يك معنا در هيچ حوزه‌ای نقد به شكل درست و كاربردی آن انجام نمی‌شود. در محافل ادبی يا از ادبيات هجو و تحقير استفاده می‌شود يا به مداحی و ستايش صرف بسنده می‌شود.

او با اشاره به رويكرد فضای نقادی در گذشته تصريح كرد: پيش از اين مجالس نقد به صراحت و سهولت برگزار می‌شد و هنگامی كه مسأله‌ای علمی را طرح می‌كردند از سوی شاگردان و هم‌ترازان به نقد كشيده می‌شد.

كتاب‌های بسياری نيز به رشته تحرير درآمده است كه ناظر به نقد افكار و آرا يا كتابت و نگارش نويسنده و دانشمندی بوده است كه نمونه‌ای از آن‌را می‌توان در حواشی كتاب‌های علمای برجسته‌ای چون «امام فخررازی» و «ابن رشد» و «خواجه نصير‌الدين» يافت.

مؤلف كتاب «ايمان در قرآن» با انتقاد از فضای كنونی در نقد ترجمه‌های قرآن بيان كرد: در حوزه علوم قرآنی به ويژه نقد ترجمه‌ها اين مشكل نيز وجود دارد.

او افزود: در گذشته نقد از سوی برجستگان و عالمان ـ كه خبره و نخبه در اين فن بودند ـ صورت می‌گرفت، ولی امروزه فضای ترجمه و نقد به گونه‌ای لوث شده است.

وی ادامه داد: چرايی اين امر را بايد در اين دانست كه هر كسی اكنون با كم‌ترين بضاعت علمی به ترجمه می‌پردازد. اين مشكل در تمام رشته‌ها وجود دارد. كسی كه خود در دانش فلسفه غرب تسلطی ندارد تنها به صرف آموختن زبانی دست به ترجمه می‌زند.

منصوری در ادامه، نبود معانی واضح برای واژه‌ها را يكی از مشكلات ترجمه‌های قرآن خواند و افزود: برخی از ترجمه‌های قرآن به گونه‌ای است كه بايد برای فهم معانی ترجمه‌ها به فرهنگنامه دهخدا يا چند فرهنگنامه ديگر رجوع كرد.

مترجمان‌غيرمتخصص‌آسيب‌‌ترجمه‌های‌قرآن
آسيب جدی ديگری كه در ترجمه‌های قرآن اتفاق می‌افتد و بسيار مشهود است ترجمه‌هايی است كه افراد غير متخصص انجام می‌دهند. اگر صرف دانستن زبان عربی كفايت می‌كرد بايد همه عرب‌زبان‌ها مجتهد باشند

به اعتقاد وی ترجمه قرآن بايد به زبان معيار باشد و اين معيار به اين معنا نيست كه از واژگانی استفاده شود كه فردوسی و سعدی به كار برده‌اند و در حال حاضر مهجور شده است و مردم به معنای آن پی نمی‌برند.

نويسنده «كتاب در مفهوم قرآن» تأكيد كرد: به نظر می‌رسد كه در ترجمه از اين مسأله غفلت شده است كه ترجمه قرآن معنا ندارد و آن چه اتفاق می‌افتد ترجمه معانی قرآن است؛ زيرا برای هر واژه‌ای چند معنا وجود دارد و اين واژه در جمله معنای خاصی می‌يابد و هر كسی در هنگام قرائت قرآن معنايی به ذهنش خطور می‌كند و آن معنا را مناسب با جمله می‌بيند و به عنوان گزينه نخست در ترجمه قرار می‌دهد و می‌گويد كه اين ترجمه درست است؛ در حالی‌كه همين شخص با كمی تفكر يا در شرايط روحی ديگر يا پيش و پس كلام، گزاره‌ها و سياق به معنای ديگری می‌رسد و به نظرش اين معنای دوم برای آن واژه مناسب‌تر است و آن‌را بر می‌گزيند و در ترجمه می‌آورد.

منصوری ترجمه‌ شدن قرآن به دست غير مختصصان را يكی ديگر از آسيب‌های اين ترجمه‌ها خواند و گفت: آسيب جدی ديگری كه در ترجمه‌های قرآن اتفاق می‌افتد و بسيار مشهود است ترجمه‌هايی است كه افراد غير متخصص انجام می‌دهند. اگر صرف دانستن زبان عربی كفايت می‌كرد بايد همه عرب‌زبان‌ها مجتهد باشند.

اين پژوهشگر معتقد است كه در ترجمه‌ها بايد افرادی وارد شوند كه هم با زبان مبدأ و هم زبان مقصد كاملا آشنا باشند و ازسوی ديگر مفاهيم فقهی قرآن را بفهمند.

به گفته او وقتی مترجم دارای اجتهاد نباشد ممكن است كلام الهی را به گونه‌ای تعبير و ترجمه كند كه خلاف حكم الهی باشد و مردم بر پايه اين ترجمه گمان كنند كه فقيهان حكمی را كرده‌اند كه قرآن خلاف آن حكم كرده است.

وی با محكوم كردن ترجمه‌های منظوم قرآن ادامه داد: ترجمه شعری از قرآن را نمی‌توان حتی ترجمه دانست. اين ترجمه‌ها نمی‌توانند به متن وفادار باشد و به جهت تنگناهای قافيه و شعر مطالبی افزوده و يا كاسته می‌شود كه به اصل محتوا و مفاهيم قرآن ضربه می‌زند. اين ترجمه‌ها از قرآن تنها بايد به عنوان تلاشی برای انتقال مفاهيم قرآنی ارج‌گذاری شود همانند شعرهای حافظ و سعدی كه قرآن را به جامعه منتقل می‌كردند و مفاهيم آن را از راه شعر در جامعه گسترش می‌دادند ولی اين به معنای ترجمه قرآن نبوده است. اين‌گونه ترجمه‌ها هم كه به اين عنوان در جامعه رواج داده می‌شود، ترجمه قرآن يا ترجمه معانی و مفاهيم قرآن نيست، بلكه شعری قرآنی مانند شعرهای قرآنی مولوی، سعدی و حافظ است.

بخش دوم اين گفت‌وگو به زودی بر روی خروجی خبرگزاری ايكنا قرار خواهد گرفت.


عنوان‌های خبری

دسترسی موضوعی به اخبار




شعب داخلی
خوزستان
خراسان رضوی
منطقه شمال غرب کشور
مازندران
قم
سیستان و بلو‌چستان
کرمان
فارس
اصفهان
خراسان جنوبی
مرکزی

شعب خارجی
منطقه بالکان
باکو
ترکیه

خدمات
جستجوی پيشرفته
پيوندها
پيشنهاد سوژه
ارسال خبر
تفسیرقرآن مقام معظم رهبری
سيری در حقایق وحی
ثبت نام خبرنگاران افتخاري
دو هفته نامه رایحه
متن کامل قرآن کریم
نوای قرآن
FLASH احادیث روز




E-Mail: info@iqna.ir

بازی های رامسری: گندله بازی

بازی های رامسری: گندله بازی

در گذشته به ویژه در شب های بلند زمستانی و یا مناسبت های خاص مانند شب های رخت وچینی و خیاط سری که مقدمات عروسی است، جوانان بازی ای را به اجرا می گذاشتند که از آن به گندله بازی یاد می کردند.

البته ممکن است که در گوشه های دیگر شهر این بازی به گونه ای دیگر اجرا می شد ولی در دهستان شل محله که شامل دزکول بن ، تنگدره و شل محله را شامل می شد و در اسناد تاریخی اداره ثبت اسناد شهسوار این گونه آمده است، طریقه بازی به گونه ای است که در این جا توضیح داده می شود.

جوانان به طور حلقه ای می نشستند و پارچه ای را گلوله کرده و سر آن را گره می زدند. آن گاه از سر گلوله گره زده آن را یک به یک نگه داشته و به سمت پایین یک به یک دست ها را جا به جا می کردند. اگر سر گلوله که به آن گندله می گفتند خم می شد آن فرد انتخابی بود که می بایست در وسط دایره می نشست. آن گاه افراد گندله را در پشت سر خویش به حرکت در می آوردند به گونه ای که فرد وسط متوجه نشود که گندله دست چه کسی است. وی که می کوشید هوشیار باشد و خود را از ضربات گندله حفظ کند به هر سوی می گردید. اشخاص می کوشیدند به شکلی با گندله ضربه ای به شخص وسط دایره بزنند. هر کس می کوشید تا وسطی را غافل کند و به او ضربه بزند. شرط ضربه این بود که به صورت و یا سر شخص اصابت نکند. این ضربات هر چند که با پارچه گلوله شده بود، ولی بسیار سنگین و محکم بود. وسطی می کوشید تا هنگام ضربه زدن ، گندله را از دست ضربه زننده بیرون آورد. هر گاه وسطی موفق می شد گندله را از دست کسی که به او ضربه می زد بیرون آورد، آن شخص به عنوان وسطی میان دایره می نشست و بازی ادامه می یافت.

این بازی به گونه ای مشهور بوده است که برخی از ضرب المثل ها در باره آن ساخته شده است . از جمله آن ها می توان به این ضرب المثل اشاره کرد: گندله وی دس سر بکته ،( گندله روی دست وی افتاد) یعنی گرفتار مشکل شد و در دام افتاد.

منابع

به نقل از حاج حسن پورمنصوری، سکینه پورمنصوری و عباس آقاخانی

خلیل منصوری

مصادره اموال و املاک مردم رامسر از سوی رضا شاه


بر پایه اسناد تاریخی معتبر،از سوی رضا شاه بسیاری از املاک و اموال مردم مازندران به ویژه غرب آن مصادره و به نام وی زده شد. در سال 1310 رضا خان اقدام به کشاندن ملاک بزرگ به دفترخانه های ثبت اسناد و املاک که چندی از ایجاد نگذشته بود ، نموده و کلیه اموال خوانین و مالکین مناطق فوق را به زور و تهدید و ترغیب را مصادره و به مالکیت خویش در آورده است. در این راستا مبالغی ناچیز به عنوان ثمن معامله به آنان پرداخت می گردید . این املاک اعم از زمین های زراعی و باغات و مراتع بوده است.

علت اصلی در تصرفات فوق افزون بر از میان بردن قدرت خوانین و مالکین محلی، شناسدن شاه به عنوان خان بوده است. از این رو خود را به عنوان خان به مردم معرفی می کرد و مردم از او به رضاخان یاد می کردند.

در این دوره است که رضا شاه با خان بزرگ تنکابن ، یعنی سپهسالار تنکابنی و فرزندش سرادر اسعد در می افتد و همه اموال وی را به شیوه های مختلف از چنگ وی بیرون می برد به گونه ای که ایشان دست به خودکشی می زند.

یکی از مراکزی که شاه علاقه داشت تا آن را به نام خود در آورد زمین های سخت سر و رامسر کنونی بوده است. در رامسر شماری مالک به سر می بردند که زمین های ایشان از سوی رضاه شاه مصادره می شود.

جد بزرگ نویسنده ، سلطان محمد تقی خان که در اسناد تاریخی به محمدتقی بک از وی نام برده شده است، یکی از مالکین و خوانین رامسر بوده است. در زمان فرزند وی آقاجان شل آقاخانی و یا شل آقاجانی در برخی از اسناد که به احتمال قوی غلط نوشتاری و تایپی است، رضا شاه به قدرت می رسد.

رضاه شاه به زور اقدام به خرید املاک وی می کند. در سندی که به امضای رییس اداره کل رسیدگی و تصفیه املاک واگذاری به دادگاه نخستین رسیدگی و تصفیه اموراملاک واگذاری شعبه سه شهسوار سابق رسیده ، آمده است: در جواب دادخواست شماره 878 راجع به دادخواهی آقایان شل آقاخانی اولا طبق اسنادی که در این اداره وجود دارد مقداری از اراضی قریه آخوندمحله توسط آقایان فروشندگان و شخصی به نام آقایان شل آقاخانی به رضا شاه منتقل گردیده است . لهذا دعویت مشمولیت دعوی شاکی به بند الف از ماده 14 مورد تردید و تامل می باشد.

ثانیا : به موجب اسناد 1822 (15- 8- 22) و 3306 ( 10- 8- 15) و 3373( 5- 8- 22) از دفاتر اسناد رسمی شماره 4 و 5 شهسوار مقداری از اراضی واقعه در قریه شل محله توسط آقایان شل آقاخانی و دیگری به نام آقاجان ضمن سایر فروشندگان به شاه سابق انتقال یافته است.

ثالثا : طبق اسناد موجود در این اداره عده ای از شاکیان به اتقاق شخصی به نام آقاجان کلیه اراضی خود را واقع در طالش محله به شاه سابق انتقال داده اند لهذا در این مورد نیز غصب اراضی شاکی از طرف شاه سابق مورد تردید و تامل خواهد بود.

رابعا: چون مستند دعوی شاکی برگ گواهی نامه است گواهی گواهان در این گونه موارد از لحاظ اشتراک منافع آنان مسلم تلقینی تلقی می گردد فلهذا وفق ماده 1313 مدنی گواهی آنان نیز قابل استماع و ترتیب اثر نیست.

خامسا : وجود رابطه معامله مذکور در بند دوم اعتراضات اداره ادعای مازاد نسبت به موارد معامله از طرف شاکی مسموع نیست . در صورتی که حقی جهت شاکی اضافه بر موارد معامله محسوب گردد در عین منوط به احراز تصرف مالکانه شاکی و تصرفات شاه سابق و فساد ید فعلی است و عدم حدوث تغییرات اساسی در موارد نزاع است. طبق مدارک موجود در این اداره در موارد نزاع تغییراتی به شرح زیر حادث شده است.

در آخوندمحله هفتاد و شش جریب و یک دهو باغ مرکبات ، شصت و چهار جریب و یک دهو باغ چای توبن سیزده جریب و هشت دهو مرکبات و پنجاه و پنج جریب و پنج دهو باغ چای ؛ طالش محله بیست جریب و سه دهو باغ مرکبات ، دویست و چهل و پنج جریب باغ چای . از این رو بر هیات است در حصول حقانیت و تفکیک حقوق عینی دولت از حقوق و منافع احتمالی شاکی اقدام و حکم شایسته صادر فرمایید.

در این سند به خوبی روشن شده است که در عصر محمدرضا شاه برای این که مردم عاصی را آرام ساخته و اشتباهات شاه سابق را به نحوی بپوشانند ضمن تشکیل دادگاه های خاص اقدام به استرداد برخی از اراضی غصب شده به ملاکین نمودند.
در سند دیگری که در اختیار نویسنده است آمده :

آقایان شل آقاخانی به همراه سایر مالکین و شرکاء دادخواستی به خواسته استرداد شش دانگ یک مرتع اشکت چاه ، توشچال ، کراکت کره سر، صفا سرا، و اراضی دیگر ، و نیز شش دانگ مرتع جواهرده و توابع و مرتع گوسفند و چهار دانگ از شش دانگ مرتع حسن لشیکات ، صفاسرا ، چهار دانگ از شش دانگ مرتع فرسه لر، چهار دانگ از شش دانگ مرتع ترامک دست واقع در صفا سرا، چهار دانگ از شش دانگ مرتع تجمیروایرا، در این سند برخی از املاک آقاجان شل آقاخانی این گونه بیان شده است: در آخوند محله سه جریب و پنج و هفت دهو مرکبات و دو جریب و شش و شش دهو در طالش محله و یک و شش و پنج جریب شالیزار در لمتر و چهار و هشت و بیست و هفت در دریا پشت؛ هفت دهو شالیزار و مرکبات در شاهمنصور محله و هشت و سه دهو مرکبات در آخوند محله و غیره. و هم چنین میزان سه دانگ مرتع علفچر محلی سلمل جواهرده .

خلیل منصوری

تنگدره رامسر

تنگدره رامسر

تنگدره ، یکی از محلات قدیمی و کهن رامسر است . این محله در غرب شهرستان رامسر و در کناره ترکرود قرار گرفته است. تنگدره در میان دره ای تنگ قرار دارد و کسی که وارد آن می شود از سراشیبی تند وارد و از سربالایی تندی نیز می بایست عبور کند. همین مساله علت نام گذاری محله به این نام بوده است. تنگدره در گذشته به دو بخش کهنه تنگدره و تازه تنگدره تقسیم می شد. رودخانه ترکرود آن را به دو بخش تقسیم نموده است.

تنگدره کنونی به دو بخش بالا تنگدره و پایین تنگدره تقسیم می شود. در بالا تنگدره که در مسیر جاده پوتک(پتک) قرار دارد ، در روی تپه قرار گرفته است و می توان آن را همان کندسر (روی تپه) نماید چنان معروف و مشهور است. مردمان آن از مردمان پتک ، فیلک دم جواهرده و شاه منصور محله ای و مردمانی از سیاهکل است.

ساکنان کهنه تنگدره از مردمانی بومی منطقه چون باقر سیلمی ها (که از قدیمی ترین مردمان بر پایه اسناد تاریخی ساکن در این محله هستند) گلجاری ها می باشند که ظاهرا این ها نیز از نصیر محله به این جا کوچ کرده اند.

فلکی مقدم ، اتابکی ، رامسری از مهاجران سیاهکل در اواخر دوره قاجار هستند که پس از کوچ در عهد احمد شاه قاجار به عنوان ابواب جمعی سپهسالار تنکابنی و پسرش امیر اسعد در آمدند و آن گاه که سلطان محمدتقی خان شل آقاخانی در گذشت مقام سلطانی به ایشان واگذار شد و اموال و املاک سلطان محمدتقی در شل محله جواهر ده به ایشان داد شد. البته برخی از اموال و املاک هم چنان در اختیار آقاجان قرار داشت که بعدها در دوره رضاشاهی مصادره شد.

توکل رامسری به همراه دیگر برادران خویش در جنگ های سپهسالار با آنان همراهی می کرد. وی در سال 1340 خورشیدی در گذشت.

پس از این که بازارچه شل محله که در کنار رود ترکرود در جریان طغیان رود تعطیل شد، مسجد و دکان ها به نزدیک بقعه سید خرم کیا منتقل شد و این مکان از اهمیت ویژه ای برخوردار شد. تعاونی و مسجد، چند دهانه دکان ، برنج خشک کنی ، نانوایی ، گرمابه ، مدرسه ، چوبری در این جا احداث شد.

در اسناد تاریخی نام محله به همین شکل آمده است. کهن ترین سندی که در این زمینه به دست آمده است ، صلحنامه ای خطی است که در جمادی الثانی سال 1154 هجری قمری به دنبال اختلاف میان او ملا محمد یوسف و محمد سلیم فرزندان محمد باقر تنگدره ای در مورد ملک دیسر رامسر روی داده بود، تنظیم شده است.

در آغاز این صلحنامه یاد شده چنین آمده است: نزاعی فیمابین صلاحیت و نجابت پناهان ملامحمد یوسف و محمد سلیم ولدان مرحوم محمد باقر تنگدره ای و رفعت معالی پناه شاهمنصور من القریه ...

محمد سلیم جد خاندان باقر سلیمی های تنگدره است. از این خانواده روحانیون و عالمانی برجسته برخاسته است .

تنگدره به علت وجود دو بقعه مقدسه سید خرم کیا و آقاجان گل معروف و مورد احترام اهالی به ویژه سادات منطقه بوده و هست. در کنار هر دو بقعه قبرستان های بزرگی است. البته در گذشته فضای هکتاری داشته اند که به مرور زمان از سوی نهاد ها و مردم به تصرف در آمده است.

بقعه سید خرم کیا که بر مذهب زیدی بوده است زگالی می باشد که در بازسازی اخیر به مصالح ساختمانی جدید تغییر شکل داده است و از گذشته تاریخی آن چیزی بر جا نمانده است. تصرفات در صورت قبر یکی از کارهای نادرستی است که در این مورد قبر سید خرم کیا صورت گرفته است. بازسازی این قبر منجر با نادیده گرفتن اسناد تاریخی و از میان بردن بخشی از تاریخ منطقه انجامیده است که بیانگر سکونت اقوام پیش از سده هفت و هشت هجری است. ، زیرا مذهب مردمان در گذشته زیدی بوده و از این رو آنان بر قبر و مزار این شهید سادات کیایی بارگاهی ساخته اند. این در حالی است که تغییر شکل صورت قبر از زیدی به شیعی این بخش از تاریخ را به دست فراموشی سپرده است.
در گذشته این بخش شامل مدرسه علمیه و مکتب خانه و حسینه و مسجد گلی کوچکی بوده است. جاده کنونی تنگدره بسیاری از آثار تاریخی را از میان برده و ساخت مدرسه در آن قبرستان بسیاری از قبرهای کهن دست خوش نابودی ساخته است.

از گذشته تنگدره جز دو بارگاه ملکوتی سید خرم کیا و رشادت های آقاجان گل چیزی به جا نمانده است و سکه های کشف شده در بازارگاه شل محله نیز که مربوط به سده های هفت و هشت بوده است اکنون در دست دلالان افتاده است.

تنگدره ای ها در جواهرده رامسر نیز محله ای برای خود دارند، چنان که بومی هر منطقه دیگر رامسر از سابق دارای محله و ملک و املاک در آن جا بوده اند. در جواهرده نیز کهنه تنگدره و تازه تنگدره معروف و مشهور است. ساکنان این محله در گذشته بیشتری از تنگدره بوده اند و در حال حاضر از اقوام و محلات دیگر نیز در این محله اسکان یافته اند.

فاصله تنگدره رامسر از بازار و مرکز شهر (آخوندمحله ) یک کیلومتر است. کسی که از سه راهی فلسطین به سمت خیابان شهید بهشتی (لات محله و جاده جواهرده ) به سه راهی کندسر آخوند محله بیاید وارد خیابان شهید محمد منتظری می شود که جاده آسفالته توبن است . پس از گذر از کندسر و دزکول بن به آقاجان گل می رسد . تنگدره کنونی از آقاجان گل آغاز می شود و تا پتک در جنوب غربی ، شل محله در شمال و توبن در غرب ادامه می یابد.

رودخانه تروکرود با آب دهی خوب و صاف و پاک خود، یکی از منابع مهم تامین آب مردمان رامسر در گذشته و حال بوده است. منبع آب و تصفیه خانه تنگدره معروف و مشهور است.

خلیل منصوری

بقعه آقا جان گل

بقعه آقا جان گل

یکی از مقبره هایی که در تنگدره رامسر در کنار تصفیه خانه آب رامسر قرار دارد، بقعه آقاجان گل است. این بقعه زگالی است و قدمت آن کم تر از بقعه سید خرم کیا می باشد. این بقعه در ابتدای تنگدره در سراشیبی قرار دارد که به میدان اصلی تنگدره می رسد. فاصله آن از بقعه سید خرم کیا حدود صد و پنجاه تا دویست متری است.
آقاجان گل کیست؟
به نظر می رسد که اگر آقاجان گل یکی از سادات محترم منطقه نبوده باشد، بی گمان یکی از سرداران و بزرگانی است که به سبب همراهی با سادات و یا رهبری قیام های مردمی در دل این مردمان جا گرفته است و بقعه و بارگاهی برای وی ساخته اند.
از آن جایی که در منطقه تنها سادات دارای بقعه و بارگاه هستند ، می توان این مطلب را تقویت کرد که وی از سادات محترم بوده است و از آن جایی که بر خلاف مقبره سید خرم کیا که به سبب نوعی دفن وی که پا ها به سوی قبله است و از سادات زیدی مذهب بوده است ، آقاجان گل سیدی شیعی بوده است. از سوی دیگر بنابر نقل شفاهی مردم بومی ، قبر وی نسبت به سید خرم کیا جدید تر است. بنابر این می توان گفت که وی از کسانی است که در دوران صفوی به بعد می زیسته است. از این رو محتمل است که قیام وی ارتباطی به آشوب هایی دوره اخیر به ویژه دوره نادری داشته باشد.
برخی وی را بر خلاف آن چه در افواه مردم است به آقا جهان قلی بیگ نام گذاری کرده و بر اساس آن حتی نوشته بر در ورودی آن نهاده اند. این گونه تصرفات پیش از آن که مساله ثابت شود خود محل اشکال است. این اشکال هنگامی تقویت می شود که به بازی با تاریخ واقعی منجر شود ، چنان که با تغییر جهت قبر سید خرم کیا آثار دوره زیدی گری مردم منطقه به دست فراموشی سپرده می شود و این هرگز با حفظ آثار فرهنگی و تاریخی هماهنگی و هم خوانی ندارد.
به هر حال نام گذاری به آقاجان در منطقه امری عادی است و حتی سادات را به این نام می خوانند. شگفت این که گل به عنوان نام در این منطقه هنوز رواج دارد و گل آقا نمونه زنده ای است که صابر فومنی بر خود به پیروی از روش گیلانیان بر گزیده است. بنابراین نیازی نیست تا ما آقا جان گل را به آقا جوان و یا آقا جهان و یا گل را به قلی و یا قولویه تغییر دهیم تا با مزاج دیگران به ویژه تهرانی ها خوش آید. نیازی نیست تا اربه کله را به خرمالو کلایه تغییر دهیم ؛ زیرا اربه به معنای خرمالوی وحشی و جنگلی و یا کله به معنای کلایه در زبان گیلکی رامسری این گونه تلفظ می شود. به هر حال این شخص آن چنان مردمان از دیرباز می خواندند همان آقا جان گل است و بگذاریم تا همین گونه باشد تا در آینده اگر سندی و مدرکی به دست آمد بدانیم متعلق به کی و کجا بوده است.
شگفت آن که نام پدر بزرگ نویسنده آقاجان بوده است و در علت نامگذاری وی گفته اند که وی را هفت خواهر بوده است و برای محمدتقی خان فرزند پسری نبوده است. هنگامی که وی به دنیا آمده است همه او را به آقاجان خواندند و معروف به آقاجان شل آقاخانی شد. بنابراین بعید نیست که شخصی به نام آقاجان بوده باشد. به ویژه که این نام در افواه مردم دلالت بر بزرگی مقام و منزلت می کند. از این روست که فرزندان پدران خویش را آقاجان می خوانند و این گونه به وی احترام می گذارند. در حقیقت نهایت احترام و تعظیم با خواندن وی به آقاجان انجام می شود. بنابراین دور نیست که نام وی همان آقاجان باشد یا به این نام و لقب معروف و مشهور بوده باشد.
وی در افسانه ها و تصویر مردم همچون کاوه آهنگر است که بر دشمنان عدالت شورید و سالیان متمادی که برخی به هفت از آن یاد کرده اند در ایلمیلی و پتک به سر برده و آن جا را پناهگاه ساخته و بر حکومت وقت شوریده و متمرد و یاغی بوده تا این که در مزار خویش شهید شده است.

اما آقا جان گل و یا آقاجان گله کیست ؟

می گویند که آقاجان گل در پوتک (پتک) به کار سلمانی مشغول بود و در آن جا روزگار می گذارند. وی به دلایلی بر ضد دولتی ها و امیران و حاکمان محلی در سده های 9 یا 10 هجری قمری قیام می کند و به یاغی گری روی می آورد و متمرد می شود. حمله ها و هجوم های وی که به دفاع از مردم یا آیین ایشان انجام می شود ، حاکمان را خوش نمی آید. از این رو مورد تعقیب حاکمان و امیران زورگو قرار می گیرد. در یکی از مبارزه ها دژ خود را در ایلمیلی و پتک از دست می دهد و برای فرار از دست دولتی ها خود را به دشت می رساند. دولتی ها و حاکمان وی را تعقیب می کنند و او با یاران اندکش خود را از پتک (پوتک) از راه توبن به شل محله ( بازار آن که در کنار رود خانه و باغ کنونی محمدتقی خان شل آقاخانی ) می رساند و در نبردی نابرابر در شل محله یک دستش قطع می گردد و به سوی تنگدره می گریزد و یا می کوشید خود را به دژ دیگری در منطقه دژکول در همان چند صد متری برساند ولی با قطع دست در بازارگاه شل محله از سوی تعقیب شوندگان بسیار ناتوان تر از آن است که خود را از گروه تعقیب کنندگان رهایی بخشد و در نهایت در بالای تپه تنگدره که به سوی دژکول می رفت کشته می شود و در همان جا از سوی دوست داران و علاقه مندانش دفن می شود و بارگاهی بر سر قبرش می سازند که هنوز هم پناهگاه مبارزان و عاشقان عدالت و ایمان است.
اگر بپذیریم که آقاجان و یا آقا جوان و یا آقا جهان بیگ نام درست وی بوده است و این واژه یاغی که کلمه مغولی است از سوی آنان بر او نهاده شده است می بایست بپذیریم که وی سرادری بزرگ بود که بر ضد مغولیان ایستاد و حاضر نشد تا حکومت ایشان را بپذیرد و در این راستا به علت ایمان و دین به مقابله پرداخت و شهید شد

مطلب مرتبط

خلیل منصوری

لپاسر جواهرده

لپاسر جواهرده


آب فراوان و خاک خوب این دشت را بی اندازه زیبا کرده است. از هر سو علف و گل و گیاه است. بوته های گون در دامنه نشسته اند و در دشت علف های بلند آشیانه ساخته اند. آب آن اندازه است که خاک را نرم و گلی می کند و جز در تابستان همه جا آب و گل می شود و پا در گل می ماند. بی خود نیست که آن را لپاسر گفته اند. بی گمان پاهای بسیاری را لپ کرده است و در کام کشیده و نگذاشته است که آسانی گام بر دارد. مکانی و سرایی است که پاها را به کام می کشد و لپ لپ می خورد. در رامسر هم جاهای چندی را به خاطر همین باتلاقی بودن لپاسر می گفتند. یکی در کنار ارودگاه و یکی رو به رو شیلات و یکی کنار شهرداری رامسر. این چند جا را من می شناسم. البته در حال حاضر آب در رامسر و باراندگی آن اندازه نیست که این باتلاق های کوچک باقی باشد. حتی چند اسل و سل هم که در تالش محله فتوک ( پتک آهنگران ) هم بود از میان رفته است و بی آب شده است و کشاورزی و شالیکاری را با مشکل مواجه کرده است.

جوانانی برای گردش به کوه زده تا لپاسر آمده اند، در کلبه های گلی و چوبی جا کرده اند. همهمه و شادی ایشان همه جا را فرا گرفته است. لطیفه گویی شان گرفته است. می گویند و می خندند. برخی ترانه های محلی را می خوانند. وارد که می شوم . سلام و احوال پرسی و آشنایی گرفتن انجام می شود. آن طور که باید و شاید من آن ها را نمی شناسم ولی آنان به شکل و شمایل می فهمند که چه کسی هستم و فرزند چه کسی می باشم. مردان تیز هوش و زیرک که با نگاهی جد و آباء ات را در می آورند. از ردیف چشم می گویند که فرزند کی و بردار کی هستی. این همان علم انساب است که دیر زمانی هنری بوده است و راهی برای درآمد؛ زیرا بسیار بودند که در باره بچه خود تشکیک می کردند و علم ژنیتک و این حرف ها که نبود. این جا بود که علم و هنر قیافه شناسی به کمک می آمد و معلوم می کرد که نسب فرزند به چه کسی باز می گردد. جالب این که واژه ژنیتک در زبان یونانی به معنای پیشانی است. در یونان باستان مردانی بودند که با نگاهی به پیشانی این تشخیص هویت را انجام می دادند و حالا علم هم با نگاهی به چینش و توالی اسیدهای آمینه در ساختار ژنتیکی و ترکیبات آن می فهمد که این بچه فرزند کیست؟


جمعی دور آتش نشسته بودند و شعله های سرخ و فروزانش تا نزدیک سقف بالا می رفت. گرمای آن در این شب های تابستان تن را گرم می کرد. سوز سرمای زمانی خود را نشان می دهد که شخص بنشیند و آرام گیرد. سرمای مطبوع ای است به شرطی که در کلبه و یا در کنار آتش نشسته باشی وگرنه در این ارتفاع چهار هزار متری آدم به خودش می پیچد و می لرزد. غذایی آوردند و به عنوان مهمان ناخوانده ای از من پذیرایی کردند.
غذا را می خورم. املت هم غذایی ناب و نایابی است. در سفرهای پیشین که تا قزوین دست خالی رفته بودم همواره مهمان ناخوانده چوپانان و روستاییان اشکور بودم. البته شده بود که چیزی هم گیرم نیافتاده بود. یادم می آید روزی به قصد سماموس از سرخ تله بالا رفتم و در خط راس آن حرکت کرده و سه ساعته خود را به چکاد رساندم. تیرماهی بود و سوز سرمایش مرا به درون امامزاده کشاند. نه آبی بود و نه غذایی. باید می رفتم از یخچال طبیعی یخ برمی داشتم و با آتش آب می کردم. این تنها راه رفع تشنگی است. هر چند وسیله در آن جا بود و می توانستم این کار را بکنم ولی به خود باورانده بودم که باید شش ساعته به چکاد بروم و برگردم. الان بیش از سه ساعته و یا چهار ساعتی بود که وقت خود را سپری کرده بودم. به سرعت از همان سرازیر تند به سوی باغ دشت سرازیر شدم . سنگ های زیر پاییم سر می خوردند و من هم گاهی چون سنگی به سوی پایین کشیده می شدم. وقتی خود را به ته دره رساندم آبی خوردم ولی گرسنگی بیشتر فشار آورد. معده ام به شدت فشار می آورد. پوست هندوانه ای دیدم. به گمانم مصرفی گردش گرانی بود که با خود همه چیز را داشتند. پوست را به ولع ای خوردم. فکر می کنم از هر خوراک و غذایی بهشتی تر می نمود. کمی که رمق گرفته بودم به سره ای رسیدم و گله های گوسفند و ماستی تعارفی نوشیدم .

این گالش ها همواره دست و دل باز بوده و هستند. بارها مهمانشان شده ام. البته چنان که گفتم از پوست هندوانه و خربزه هم نگذشته ام. البته در موردی در مهران نزدیک بود خرچنگ مرده هم بخورم ولی حالم به هم خورد و از شدت ضعف بی هوش شدم و ساعتی بعد که هوش آمدم خود را در کلبه روستایی چوپانی از روستای پیرمحمد دیدم. آنان روزهایی از من پذیرایی کردند و مرا به پای شکسته به درمانگاه بردند. همه داستان را در یک وقت دیگر می گویم.
با این افکار می خوابم. هنوز خورشید نزده است نمازم را می خوانم راهی می شوم. تا سماموس راهی نیست ولی تا انسانیت راهی بس دور و درازی است. سفر تنهای هم خوب است وهم سخت است و هم بد. بدی اش آن است که افتادی دستگیری نداری . خوبی اش این است که خودت هستی با خودت. همگام و همراه و همدل پیدا کردن برای سفر مشکل است. آدم در سفر با افراد عجیب و غریب آشنا می شود. آن هایی که به نظر خوبند در سفر سرشت و سیره خود را نشان می دهند . بی خود نیست که پیامبر اکرم درورد خدا بر او باد می فرماید باید همسفر و یا همسفره مردمان شوی تا آن ها را بشناسی .

می روم تا آبی از چشمه بنوشم. آبی سرد و خنک که جان آدمی را بیدار می کند. آب سیاه لپاسر سمام معروف است. مادرم می گفت که درمان بیماری به ویژه بیماری سنگ کلیه است. این را از دیگران هم شنیده ام . سعی کردم بیش از یک لیوانی بنشوم . حتما نباید خدای ناکرده سنگ داشته باشی تا آن را بنوشی . می گویند پیشگیری بهترین درمان است. ما هم پیشگیری می کنیم . آب بسیار می نوشیم تا بیمار نشویم. به امید خدا. بسیاری از کسانی که به سوی لپاسر می آیند همراه با سفارش های چندی هستند که دست کم بطری از این آب برایشان برده شود. اثر درمانی آن مجرب است و بسیار کسانی هستند که می گویند به این آب درمان شده اند و سنگ انداخته اند. وقتی کسی می گوید به لپاسر می آید همه سفارش خود را می گویند. مانند آن است کسی به زیارت آستانه های مقدسه می رود که خواسته ها دارند و حوائج و آرزوی دعا و خیر.

مادرم می گفت: تنها آبش درمان نمی کند. برای این که آن آب درمان کند همان آب و هوای کوهستان لپاسر لازم است. باید مدتی در آن جا ماند و آب درمانی کرد. خوب . هوای این جا گرم است و حرارت روزش تشنگی را افزایش دهد و آب خواهی را دو چندان کند. فکر می کنم بیش از سی لیوان آب مصرف می شود. با آن که خنک و سرد است ولی همان اندازه آفتابش سوزان است. بی خود نیست هر کس به لپاسر می آید برنزه می شود. این هوا و این تشنگی و این آب خوردن باید کار دست آدم بدهد که همان درمان و افتادن سنگ است.

به نظرم آمد علت دیگری داشت که مادرم ناخواسته بدان اشاره کرده است. کسی که این راه پنج و شش ساعته سربالایی را بالا می آید و این قدر به کلیه خودش فشار می آورد و آب می خورد آهن هم در بدن داشته باشد می افتد چه برسد سنگ .

از کوه بالا می کشم . سربالایی آن تند و تیز نیست . شبیه همان خط راس سرخ تله تا قله اصلی سماموس است. به آسانی می توان به قله رسید. راهی است که دخترها هم می آیند. در اوائل انقلاب دختر سمپات های گروه های کمونیستی و چریکی همیشه از جورده تا لپاسر را می آمدند. گروه گروه دختر و پسر بود که در لپاسر اردو می زد و با شعرهای چون این راه دور و دراز را کوتاه می کردند. هنوز آوازشان در گوشم است. در این تنهایی همه چیز به سوی آدم می آید از خاطرات دور و نزدیک.

یادم می آید که روزی با گروهی به لپاسر آمدیم . چایی داشتم و ولی کتری و قوری همراه نداشتیم . دیکی رویی آن جا افتاده بود. خوب شستیم و در آن چایی درست کردیم و از قوطی های کنسرو لوبیا هم به عنوان لیوان استفاده کردیم. آدمی وقتی در مشکلات قرار می گیرد و یا کاری را می خواهد انجام دهد کوه را از جلوی پایش می کند چه برسد که اگر پای شکم به میان آید. این خوردن همه چیز را آسان می کند. دیک سیاه افتاده را شسته و از گون آتش ساختیم و آب را جوش آوردیم و چایی درست کردیم و برای لیوان هم از قوطی لوبیا استفاده کردیم این یعنی بهینه سازی و یا هر چیز دیگر که می خواهی نامش را بگذاری .

قله نزدیک است. باد سردش را در خود احساس می کنم. روشنایی یخچال هم تو چشم می زند. سوی چشم آدم را می گیرد و این دو چشم من گاه بی سو می شود. آفتاب بالا آمده و تو چشم می زند.

خلیل منصوری

آلودگی به اشعه رادیواکتیو، رامسر، بوده ترین نقطه کشور


رییس سازمان حفاظت محیط زیست آلودگی رامسر و اطراف آن به مواد رادیو اکتیو را تایید کرد ولی بدون ذکر دقيق محل آن منبع آلودگی را به خاک این منطقه مربوط دانست و سخنی درباره تحقيقات انجام شده توسط گروه مطالعات پرتوهای طبيعی بالا که توسط سازمان انرژی اتمی در منطقه ايجاد شده نگفت. تاکید فاطمه واعظ جوادی بر وجود پرتوهای رادیو اکتیو در رامسر تصور می رود به منظور تکذیب اخبار نگرانی کننده ای باشد که آلودگی رامسر را به امور غيرطبيعی مربوط می دانند.
چندی قبل نتایج یک پژوهش درز کرد که توسط دانشگاه علوم پزشکی تهران انجام شده و حکايت داشت "منطقه رامسر يکي از مناطق جهان با راديواکتيويته طبيعي بالا و قابل مقايسه با کرالاي هند و برزيل است".اما همین پژوهش در بخش دیگری به این نکته اشاره دارد که:"به علت نزديک بودن به شوروي[سابق] اندازه‌گيري فروريزه‌هاي حاصله از حادثه چرنوبيل که در اکثر نقاط دنيا حتي در فواصل دور مانند ايالات متحده، استراليا و نیز صورت مي‌گيرد لزوم مطالعات روتين و پي‌گير در این منطقه را مي‌طلبد".
پژوهشگران دانشگاه علوم پزشکی تهران هم چنین تاکید کرده بودند که:"در مناطقي مانند رامسر که جزو چند نقطه استثنايي در جهان است بايد مطالعات بسيار گسترده راديواکولوژي، ژنتيک و اپيدميولوژيک انجام گيرد که به صورت گروهي و تحت عنوان
Health survay انجام شود".
از سوی ديگر گفته شده بر اساس گزارش سال 2000 کمیته علمی سازمان ملل، شهر رامسر از بیشترین پرتوزایی زمینه در میان تمام مناطق مسکونی دنیا برخوردار است.در حالی که حداکثر دز پروتو های رادیو اکتیو مجاز برای انسان سالانه 20 میلی سیورت است،در مناطقی از رامسر سطح پرتوزایی 240 میلی سیورت است.با این حساب مردم در مناطقی از رامسر 240 بار بیشتر از سطح نرمال سالانه در معرض پرتوزایی قرار دارند،چرا که مقدار مجاز قرار گرفتن انسان در برابر پرتوهای رادیو اکتیو کمتر از یک میلی سیورت است.
دانشگاه علوم پزشکی بابل هم در تحقیقی که درباره سطح سلامت ساکنان مناطقی از رامسر انجام داده،ضمن تایید اینکه "رامسر در شمال ايران، بالاترين ميزان پرتوزايي زمينه را در سطح جهان داراست". اين پرتوزايي را"عمدتاً به دليل وجود عنصر راديواکتيو راديوم و فرآورده هاي استحاله آن است که توسط چشمه هاي آب گرم به سطح زمين آورده مي شوند" مرتبط کرده است. اين پژوهش که در سال 1383 و به روش تحليلي- مقطعي روي 101 خانوار [402 نفر] از ساکنين منطقه تالش محله رامسر با پرتوزايي زمينه بالا و 98 خانوار [374 نفر] از ساکنين منطقه چپرسر رامسر که در محدوده پرتوزايي معمولي زندگي مي کردند، صورت گرفته است.این محققان اعلام کرده اند که ساکنان منطقه تالش محله تنها در میانگین عمر پنج سال کمتر از محله چپرسرا عمر داشته اند و در عوض با وجود دریافت سالانه 240 میلی سیورت تششع از نظر بیماری قلبی و بیماری های بدخیم وضع بهتری داشته اند.
محققان دانشگاه علوم پزشکی بابل در عین حال تاکید کرده اند که نباید تا انجام تحقیقات بیشتر"اظهار نظری در رابطه با سکونت و زندگی در این منطقه منتشر شود چرا که ممکن است به ایجاد هراس در ساکنین این منطقه منجر شود". در تحقیق دیگری که دکتر قیاسی نژاد و همکارانش درباره میزات پروتوزایی در رامسر و تاثیر آن بر سلامت ساکنان این منطقه انجام داده اند نیز منبع تششعات رادیو اکتیو در رامسر چشمه های آب گرم و مقادیر قابل توجه رادیوم 266 موجود در آن ذکر شده است.این محققان گفته اند:"پرتوهاي راديو اکتيو باعث تغييراتي در دستگاه دفاعي بدن ساکنان اين منطقه مي شود اما پيامدهاي اين تغييرات هنوز بدرستي روشن نشده است".با این حال این گروه از محققان که برخی از آنها کارشناسان سازمان انرژی اتمی ایران نیز هستند ضمن تایید" ایجاد تغییرات کروموزمی محدود در ساکنان رامسر"،تاکید کرده اند که "وضعيت بهداشت عمومي در منطقه رامسر بايد مورد مطالعه و بررسي دقيق و پيوسته قرار گيرد تا از تاثير احتمالي اين مواد راديو اکتيو جلوگيري شود".
بیش از یک سال پیش اما خبرگزاری ایسنا به نقل از رييس اداره‌ عوامل شيميايي مركز سلامت محيط و كار وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي خبر داده بود که ساکنین منطقه رامسر تا بهشهر 70 در صد بیش از ساکنان سایر شهرها در معرض ابتلا به سرطان قرار دارند. خانم فلکی اما دلیل فراوانی سرطان در این منطقه را ناشی از مصرف بی رویه سموم شیمیایی از سوی کشاورزان ذکر کرده بود نه تششعات رادیو اکتیو در این منطقه.
اينک به نظر می رسد آلودگی رامسر ثابت شده باشد، چه این پرتوزایی طبیعی باشد و چه بر اثر تحقیقات و آزمایش ها. اما مقامات کشور از برخورد آشکار با اين خبر ابا دارند و فاطمه واعظ جوادی رییس سازمان حفاظت از محیط زیست در اظهاراتی که روز يکشنبه خبرگزاری ایسنا و روزنامه رسالت آن را منتشر کردند بدون نام بردن از رامسر گفته است که:"جنس خاک اين شهرعناصراکتيويته دارد که باعث بروزسرطان درافراد آن منطقه شده است"!او حتی از این فراتر رفته و آن طور که روزنامه رسالت نوشته از وجود ددت در خاک و آب سخن گفته و ماجرا را به پسماندهای ویژه صنعتی مربوط دانسته است.
خبرهای نگران کننده: پیش از اين روزنامه کیهان در خبری نوشت "به منظور آشنايي با عوارض مواد راديواكتيو همايش پاسخ به مصدومان حوادث پرتوها در كاشان برگزار شد".دراین همايش يك روزه تخصصي نحوه آمادگي و پاسخ پزشكي به مصدومان حوادث پرتوي و هسته اي در دانشگاه علوم پزشكي و خدمات بهداشتي درماني كاشان آموزش داده شده و سرپرست دانشگاه علوم پزشكي و خدمات بهداشتي درماني كاشان"هدف از برگزاري آن را آشنايي جامعه پزشكي با عوارض مواد راديواكتيو در بدن انسان و راه هاي پيشگيري و درمان بيان كرده است". دكتر صمد نوري زاد،در سخنان خود تاکید کرده که "با توجه به اينكه دانش هسته اي در ايران بومي شده و كاشان نيز در جوار منطقه غني سازي اورانيوم قرار دارد،برگزاري اين همايش جهت آموزش كاركنان جامعه پزشكي دانشگاه، ضروري به نظر مي رسيد". این همایش دو بخش داشته که در بخش اول"مباحثي شامل فيزيك پرتوها، آشكارسازي و حفاظت در برابر پرتو، آثار بيولوژيكي پرتوها، پرتوگيري موضعي، تشخيص و درمان، سندرم هاي حاد پرتوي، تشخيص و درمان آلودگي داخلي با مواد راديواكتيو توسط استادان انيستيتو پرتو پزشكي نوين"توضیح داده شده است.و در بخش دوم"نحوه آمادگي و پاسخ پزشكي به مصدومان حوادث پرتوي و هسته اي در دانشگاه علوم پزشكي كاشان، توسط رئيس انستيتو پرتوپزشكي نوين، بيان شده و به سؤالات شركت كنندگان پاسخ داده شده است".
اخبار دیگری نیز چند ماه پیش در اصفهان منتشر شد که به دلیل حساسیت های خاص کسی آنها را پیگیری نکرد. بر اساس این اخبار گفته می شد که برخی از کارکنان تاسیسات هسته ای اصفهان دچار بیماری های خاصی شده اند و لذا:"کارکنان اورژانس بیمارستان های اصفهان یکسری دوره های خاص را برای مراجعه کنندگان به اورژانش بیمارستان ها که از کارکنان سازمان انرژی اتمی هستند گذاشته اند" و "بیمارستان فارابی اصفهان نیز بخش خاصی را برای کارمندان سازمان انرژی اتمی اختصاص داده" است.اگر چه هیچ رسانه ای این اخبار را پیگیری نکرد و مقامات مسئول هم درباره آن اظهار نظری نکردند اما گفته می شود کارکنان تاسیسات هسته ای کشور حقوق خاصی با نام "حق پرتو" را نیز در فیش های حقوقی خود دریافت می کنند که به ظاهر نوعی پرداخت خسارت از پیش به حساب می آید. سازمان انرژی اتمی البته درباره این اخبار راه سکوت را برگزیده است.

منبع: سایت صلح

خلیل منصوری

ایلمیلی (Ilmili)

ایلمیلی (Ilmili)


نام کوهی معروف است که در غرب شهر رامسر قرار دارد و در سراسر کرانه جنوبی دریای خزر یگانه کوهی است که فاصله آن با دریا از هر جای دیگر کم تر است و دماغه رشته کوه های البرز در این جا به دریا خیلی نزدیک است که پیش از این به پانصد متر و اکنون در حدود یک کیلومتری دریا قرار دارد.
این کوه از لنگرود قابل رویت است ؛ زیرا به سوی دریا کشیده شده است و کناره دریا دیده می شود. از این رو نامی آشنا برای مردم شرق گیلان و غرب مازندران است.
شیب این کوه به نسبت زیاد است و شاهراه ساحلی از کنار آن می گذرد و این کوه مانند مارکوه چشم انداز زیبا و خیره کننده ای دارد و از بالای آن می توان نقاط دور دست را تماشا کرد. از این رو در همه دوران تاریخی از اهمیت سوق الجیشی برخوردار بوده است و ظاهرا برای دیدبانی و کنترل عبور و مرور کشتی ها و آمد و رفت های تجاری و جنگی مورد استفاده قرار می گرفت .
در گذشته این کوه مناسب ترین کمین گاه برای شیبخون زدن به قوای دشمن و متجاوزان به شمار می آمد و هم چون دژهای دزکول
DIZVKOL، شاه نشین کوه ، مارکوه و شاه سیروس چابکسر که در فواصلی معین و محاذی هم قرار گرفته اند برای تبادل اطلاعات نظامی بهترین موقعیت را داشت .
وضع جغرافیایی این کوه ها و دژها یاد شده طوری است که دیده بانان در مواقع اضطراری به سبب مسلط بودن بر خشکی و دریا می توانستند با دادن علامت ، هر نوع حرکت مشکوک دشمن را در کوتاه ترین مدت به اطلاع یک دیگر برسانند.

ايلميلي و تله کابين رامسر

«حسينعلي مهجوري» از فعالان محيط‌زيستي مازندران، در مورد تله‌كابين در دست ساخت رامسر مي‌نويسد: «اين تله‌كابين در سه كيلومتري رامسر (در مسير چابكسر) با احداث جاده‌اي به عرض 8 متر و طول 3 كيلومتر از اردوگاه كردستان (كنار ساحل) شروع و با قطع درختاني كهنسالي از نوع رانش، بلوط، خرمالوي جنگلي و ... به بالاترين ارتفاع كوه جنگلي ايلميلي مي‌رسد.»
كوه ايلميلي حدود 400 متر از سطح دريا ارتفاع دارد و محدوده آن تقريبا يكصد هكتار است. از ويژگي‌هاي بارز اين كوه كه در سراسر كرانه خزر كم مانند است، اينكه فاصله بسيار كمي با دريا دارد. اين كوه در اسناد تاريخي، «انملي» خوانده شده و در گويش محلي به آن گرگرلوكا و يا غي‌لوكا هم مي‌گويند. ايلميلي، موقعيت سوق‌الجيشي داشته و از فراز آن مي‌توان رامسر، چابكسر، رودسر، قاسم‌آباد، كتالم، سادات محله،‌ كلاچاي و ... را ديد. در نوك كوه،‌ چاه عميقي هست كه عمق آن هنوز شناسايي نشده و معروف است كه از آن راهي به دريا بوده است. از حدود يكصد هكتار جنگل كوه ايلميلي، 35 هكتار آن در اختيار بخش خصوصي قرار داده شده تا در آن تله‌كابين احداث كنند.


غار ایلمیلی(یاغی لوکا )

روی این کوه چاهی است که دیواره داخل آن را سنگ چیده اند. دهانه این چاه که در محل به " یاغی لوکا" ( سوراخ راهزنان) معروف است حدود سه متر می باشد.
آقای اسکندر لاریجانی توبنی می گوید که به همراه دو تن از بستگا با ریسمانی که به کمر بسته بودم تا عمق سی متری آن پایین رفتم و به جهت فشار و سنگینی هوا نتوانسته پایین تر رفته ناچار به بیرون آمدن از آن شدم.
وی می گوید: چیزی که بیش از همه توجه مرا بدان جلب کرده است وجود فضای به نسبت وسیع آن جا بوده است که وسعتی بیش از دهانه غار داشته است. انتهای آن ناپیدا بوده است . برای این از عمق این غار که همانند چاهی به سوی پایین بوده آگاه شوم کنده چوبی را به درون آن افکندم اما به جهاتی متوجه نشدم که این چوب تا کجا رفته است.
بر اساس باورهای محلی این چاه و راه فرار و گریز اهالی دژ ایلمیلی تا ساحل دریا که آن زمان چسبیده به دیوار کوه بوده است ادامه داشته است.
در زمانی این کوه پناهگاه راهزنان و دزدان شد. کاربرد واژه دژ و دز در زبان گیلکی نشان می دهد که دژها و قلعه های زمانی که از سوی امیران محلی به حال خود وانهاده می شد به پناهگاهی برای دزدان تبدیل می شده است. از این روست که میان آن دو پیوند خورده است.
در داستان های بومی همین مکان که زمانی دژ بوده است به پناهگاه دزدان و یاغیان و سرکشان ضد دولت ها و امیران محلی تبدیل می شود. یاغی لوکا به معنای سوراخ و پناهگاه متمردان و طغیانگران ضد امیران و حاکمان است.
به نظر می رسد که اگر پیوندی میان داستان رشادت های آقاجان گل و یا آقاجان قولویه و به تعبیر برخی آقا جهان قلی بیگ برقرار کنیم به خوبی می توان درک درستی از مساله یاغی بودن ایشان ضد امیران به دست داد. باید به خاطر داشت که آقاجان گل با رشادت هایش خویش در دفاع از مردم مظلوم گاه و بی گاه به دولتی ها حمله می کرد و برای در امان ماندن از هجوم آنان خود را به کوه ایلمیلی می رساند. در آن جا چون مردم بومی می زیست و به کار سلمانی مشغول بود و در پتک روزگار می گذارند. وی به دلایلی بر ضد دولتی ها و امیران و حاکمان محلی در سده ها پیش از 9 هجری قمری قیام می کند و به یاغی گری روی می آورد و متمرد می شود. حمله ها و هجوم های وی که به دفاع از مردم یا آیین ایشان انجام می شود ، حاکمان را خوش نمی آید. از این رو مورد تعقیب حاکمان و امیران زورگو قرار می گیرد . در یکی از مبارزه ها دژ خود را در ایلمیلی و پتک از دست می دهد و برای فرار از دست دولتی ها خود را به دشت می رساند. دولتی ها و حاکمان وی را تعقیب می کنند و او با یاران اندکش خود را از پتک (پوتک) از راه توبن به شل محله ( بازار آن که در کنار رود خانه و باغ کنونی محمدتقی خان شل آقاخانی ) می رساند و در نبردی نابرابر در شل محله یک دستش قطع می گردد و به سوی تنگدره می گریزد و یا می کوشید خود را به دژ دیگری در منطقه دژکول در همان چند صد متری برساند ولی با قطع دست در بازارگاه شل محله از سوی تعقیب شوندگان بسیار ناتوان تر از آن است که خود را از گروه تعقیب کنندگان رهایی بخشد و در نهایت در بالای تپه تنگدره که به سوی دژکول می رفت کشته می شود و در همان جا از سوی دوست داران و علاقه مندانش دفن می شود و بارگاهی بر سر قبرش می سازند که هنوز هم پناهگاه مبارزان و عاشقان عدالت و ایمان است.
اگر بپذیریم که آقاجهان بیگ نام درست وی بوده است و این واژه یاغی که کلمه مغولی است از سوی آنان بر او نهاده شده است می بایست بپذیریم که وی سرادری بزرگ بود که بر ضد مغولیان ایستاد و حاضر نشد تا حکومت ایشان را بپذیرد و در این راستا به علت ایمان و دین به مقابله پرداخت و شهید شد.
بنابراین با توجه به افسانه های بومی و بارگاه آقاجان گل باید بپذیریم که ایلمیلی و غار آن روزگاری دژی محکم و استوار بوده است و چنان که داستان ها و افسانه های دیگر از جنگ هفت ساله آن حکایت می کند می بایست بپذیریم که این دژ مکانی برای کسانی بود که با در اختیار گرفتن آن بر ضد دولت ها و حکومت های وقت قیام کرده و از سوی آنان به عنوان یاغی تلقی شده و جنگ های بسیاری برای تصاحب آن صورت گرفته است.
این غار می تواند راه گریزی از دژ برای کسانی بوده باشد که می خواستند به طریقی آب و نانی فراهم آورند و یا هنگام فروپاشی و تسخیر قلعه از آن بگریزند. بنابراین می بایست پایان آن را در نزدیک های دامنه و به سوی دشت جست وجو کرد که به علل مختلف روی آن را پوشانده اند.
در داستانی آقا جوان بیک یا آقا جهان بیگ و یا همان آقاجان گل مردم بومی ، وی مردمی سلمانی بوده است که در پتک به سلمانی اشتغال داشته است . وی روزی رییس دزدان و یا رییس دسته دولتی و امیران را به جرم اذیت و آزار مردم هنگام سلمانی می کشد و برای رهایی از کشته شدن به دشت می گریزد و خود را سواره به ترک رود می رساند و در آنان جا پس از عبور از رودخانه تعقیب کنندگان دستش را قطع می کنند ولی او توانسته خود را به مکانی برساند که نزدیک دژکول و در محله دژکول بن است.
مکانی که دست وی قطع شده است چنان که از زبان رضاخان شل آقاخانی و محمدتقی خان شل آقاخانی بارها شنیده ام اکنون به نام باغ مرکبات درجانی معروف است که سه راهی خیابان توبن و شل محله و تنگدره در کناره رودخانه و رو به روی چوب بری احمد باقر سلیمی قرار دارد. آنان بر این نکته پافشاری داشتند که این مکان زمانی بازارچه بوده است و افزون بر دکان ها و مغازه ها و چاهی برای یخچال دارای میدانگاهی معروف بوده است و سکه هایی نیز همراه با کوزه و خزف بسیار در آن جا کشف شده است. به نظر می رسد که این محل از نظر تاریخی مکانی زیبا و جذاب برای کاوشگران است.
برای ایلمیلی و دژ و نیز غار یاغی لوکا اشعار و چکامه های چندی سروده اند که معروف ترین آن چکامه شادروان مهندس سید مرتضی روحانی از وابستگان و خویشان مرحوم فلسفی است.

خلیل منصوری