همزمان با نظارت شديد پدر به تحصيل درس پرداخت و 2 روز در هفته را به منبر میرفت اولين منبر را در سن 16 يا 15 سالگی در مسجد فيلسوفها و در وصف مولا علی آغاز كرد. پدر وی آيتالله حاج شيخ «محمدرضا تنكابنی» متولد رامسر با بزرگانی چون مرحوم «سيدحسن مدرس» و مرحوم آيتالله «كاشانی» مرتبط بود همچنين در غائله انجمنهای ايالتی و ولايتی وارد مبارزه با دولت شد.
آيتالله فلسفی اولين تجربه سياسی خود را در راستای شعار قلابی جمهوريت كه توسط رضاخان سرداده شده بود مرور كرد و همراه پدر و عمو در تحصن ميدان بهارستان به رهبری آيتالله «مدرس» شركت داشت.
به رغم فشار مأموران رضاخان با كسب جواز عمامه از مرحوم آقا شيخ «حسين يزدی» دومين رويارويی سياسی خود را با نظام رضاخان تجربه نمود و با اخذ جواز از قيچی شدن لباس و عبا و پاره شدن عمامه جلوگيری كرد.
سال 1316 شمسی بهخاطر اشاره به حادثه مسجد گوهرشاد روی منبر ،ممنوعالمنبر و از پوشيدن لباس روحانيت محروم گرديد ليكن پس از 3 سال با آغاز جنگ جهانی دوم و عزل رضاخان از ممنوعيت خارج شد وی با شكلگيری حزب توده در ايران و درك ضرورت مبارزه با اين انحراف به مبارزه با اين گروه وابسته پرداخت لذا تودهایها از وی كينه شديدی به دل داشتند و در همان دوران بود كه چندين بار توسط حزب توده مورد سوءقصد قرار گرفت.
وی به دستور آيتالله كاشانی 13 روز پس از تشكيل دولت غاصب اسرائيل در مسجد شاه مردم را به اعتراض عليه اسرائيل فراخواند. از مهمترين مبارزات وی در دهۀ 20 و 30 شمسی میتوان از جلوگيری از تخريب مسجد مادرشاه و ساخت مسجد ارك و الزامی كردن دروس تعليماتی دينی و از همه مهمتر مبارزه با بهائيت نام برد.
آيتالله فلسفی: |
نتيجه مقاومت من تا پايان رمضان سال 34 راجع به بهائیها اين شد كه شاه از من خشمگين شود و لذا نه تنها ملاقاتم با شاه جهت ابلاغ پيامهای آيتالله بروجردی قطع گرديد |
وی در ماه مبارك رمضان سال 32 شمسی به افشاگری عليه بهائيت پرداخت خود در اين خصوص میگويد: «در سخنرانی ماه مبارك رمضان ... راجع به بهائيت و موقعيت آنها در ايران صحبت كردم. فردای آن روز "علم" كه وزيركشور بود تلفنی به من هشدار داد كه: "آقای فلسفی من اجازه نمیدهم كه دربارۀ بهائیها اين چنين صحبت كنيد و امنيت را مختل نمائيد و موجب خونريزی شويد!" به او گفتم: "مؤدب سخن بگوئيد والا گوشی تلفن را میگذارم." او هم لحن صحبت را عوض كرد. من گفتم: "با لحنی جدی به مسلمانان میگويم هدف من آشكار ساختن گمراهی بهائیها است. مبادا مسلمانی دست تجاوز بگشايد و بر روی يك بهائی سيلی بزند و اينكه موجب قتل و خونريزی گرديد."»
سخنرانی عليه بهائیها در مسجدشاه و پخش آن از راديو موج عجيبی در مملكت ايجاد كرد و مردمی كه از دست آن فرقه ضاله ستم ديده بودند به هيجان آمدند.
حجتالاسلام فلسفی میگويد: «برايم نقل كردند كه در آن ايام "حسينعلا" نخستوزير جديد برای معالجه به اروپا رفته بود به شاه تلگراف زده و گفته بود كه عكسالعمل مبارزه با بهائيان در اروپا خوب نيست، زيرا غربیها اعتراض میكنند و میگويند در ايران آزادی نيست.»
وی در ادامه میگويد: « روزی در نيمه ماه رمضان از طرف سرتيپ "تيمور بختيار" و سرلشگر "علوی مقدم" به من هشدار دادند كه اعلیحضرت امر فرمودند كه به شما ابلاغ كنيم از ضديت و سخنرانی عليه بهائيت دست برداريد ...»
با اين احوال فلسفی اين هشدارها را مورد توجه قرار نداد و چنانكه خودشان میگويد: «خلاصه ما به مخالفتمان با بهائیها ادامه داديم از طرف ديگر تعدادی از نمايندگان مجلس طرحی را آماده كردند كه به موجب آن اين فرقه غيرقانونی اعلام شود و پيروان آن از ادارات اخراج شوند.»
فعاليت فرقه بهائی توسط اداره كل سوم ساواك با دقت دنبال میشد ولی بهائیها بعد از حملات حجتالاسلام فلسفی و دستور شاه مبنی بر تخريب «حظيرةالقدس» مركز بهائيان در ايران احساس خطر كردند و در پی آن ايادی، پزشك مخصوص شاه مدتی از ايران خارج شد. بهائيت جهانی اين تصور را داشت كه ايران ارض موعود بهائيان به حساب میآيد.
در نهايت آيتالله فلسفی میگويد: «نتيجه مقاومت من تا پايان رمضان سال 34 راجع به بهائیها اين شد كه شاه از من خشمگين شود و لذا نه تنها ملاقاتم با شاه جهت ابلاغ پيامهای آيتالله بروجردی قطع گرديد بلكه از سوی امام جمعه تهران ديگر برای سخنرانی دعوت نشدم و پخش سخنرانیهايم از راديو ممنوع شد.»
آيتالله فلسفی در طول مبارزات خود مردم را به افشای چهره رژيم آشنا كرد و از ياران امام محسوب میشد بعد از پيروزی انقلاب اسلامی نيز علیرغم سن بالا همچنان در سنگر تبليغ به ادای وظيفه مشغول بود |
میتوان گفت با اينكه بهائيت در طول اين سالها ضربه خورد ولی آنچه آنها را از بين برد انقلاب اسلامی به رهبری امام خمينی بود. از ديدگاه امام، فرقه بهائی يك گرايش مذهبی نبود بلكه يك حزب سياسی بود كه در گذشته مزدور و جاسوس انگليس بوده است.
مرحوم فلسفی در طول مبارزات خود مردم را به افشای چهره رژيم آشنا كرد و از ياران امام محسوب میشد بعد از پيروزی انقلاب اسلامی نيز علیرغم سن بالا همچنان در سنگر تبليغ به ادای وظيفه مشغول بود و در سال 1377 در سن 93 سالگی در اثر كسالت به جوار رحمت حق شتافت. وی در حرم مطهر حضرت عبدالعظيم حسنی در شهر ری به خاك سپرده شد. از ايشان تأليفات بسياری در زمينههای گوناگون روانشناسی، دينی برجای مانده كه علاوه بر آنها تعدادی مقاله و سخنرانی نيز از ايشان در كتاب اسرار خلقت به چاپ رسيده است.*
*: منبع: فريده شريفی، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران
خطيب توانا محمد تقي فلسفي
http://www.abdulazim.com/persian/graveyard/Default13.asp
السيد محمد بن محمد تقي التنكابني صاحب كتاب ايضاح الفرائد ـ
وي از متولدين آخوند محله رامسر از روستاي سخت سر ( رامسر) است . در سال 1277 هجري قمري اين شهر به دنيا آمده و پس از تحصيلات ديني در تهران ساكن شده.
سيد محمد در روز سه شنبه 10 جمادي ثاني سال 1359 هجري قمري در دوماند زندگي را بدرود گفت . فرزند وي سيد مهدي در پايان مجلد دوم كه در اين سال چاپ و منتشر شده است اين تاريخ را ذكر كرده است. در انتهاي اين مجلد زندگي نامه خود نوشتي كامل از نامبرده چاپ شده است
وي نوه سيد هاشم تنكابني قزويني پدر سيد صدر الدين نماينده دريافت وجوهات شرعي حاج سيد اسدالله قزويني مي باشد..
حاشية على فرائد الانصاري في مجلدين كبيرين، للسيد محمد بن محمد تقي بن عبد المطلب الحسيني التنكابني المقيم بطهران المولود في آخوند محلة من قرى سخت سر (رام سر) تنكابن سنة 1277 وتوفي بدماوند في يوم الثلاثاء عاشر جمادي الثانية سنة 1359 كما أرخه ابنه السيد مهدي في آخر المجلد الثاني الذي تم طبعه في التايخ وذكر ترجمة المؤلف عن خطه مفصلاً وأنه سبط السيد هاشم التنكابني القزويني والد السيد صدر الدين وجه الحاج السيد اسد الله القزويني
0 بازخورد به 'بزرگان رامسر : حجت الاسلام محمد تقي فلسفي'
ارسال یک نظر